یه بعد از ظهر پنجشنبه بود، از اونایی که دل آدم میخواد یه فنجون قهوه بخوره و یه دل قر بده،
ولی مجید… با تیپِ اتوکشیده و استرسِ چسبیده، ایستاده بود تو صف کافه.
قرار بود با یکی آشنا بشه. نه قرار رسمی بود، نه رفیق قدیمی… فقط یه قرار نصفهنیمهی شانسی با یه آدم دلبر که اسمش رو تو دایرکت اینستا دیده بود:
«منم خیلی از پستات خوشم میاد… شاید یه روزی یه قهوه با هم خوردیم!»
و مجیدم نوشته بود:
«چه روزی بهتر از پنجشنبهای که هنوز کسی رو نکشتم!»
حالا همون روز بود. همون قهوه.
و همون استرس.
دلش مثل موبایل بدون قاب میلرزید،
زبانش خشک شده بود مثل دلخوری زنشوهر بعد عروسی دخترخاله!
مجید به خودش گفت: «یا الان یا هیچوقت! باید یه چیزی بگم که هم بخنده، هم حس کنه خودمم، نه یه بازیگر بیاعصاب.»
دختره که اومد تو کافه، نگاهی انداخت، یه لبخند ریز زد و نشست کنار مجید.
مجید یه لحظه پلک زد و گفت:
«راستی گفتی قهوه دوس داری… میدونی چرا من همیشه با قهوه حرف میزنم؟ چون تنها موجودیه که تا تلخ نشه، با آدم راه نمیاد!»
دختره زد زیر خنده. گفت:
«عههههه… از ایناستی که با قهوه درددل میکنی؟»
مجید گفت:
«نه والا، فقط قهوه رو قورت میدم، ولی استرسمو از رو لبم میفهمه!»
اینجا بود که یخ جلسه آب شد.
دیگه مجید اون پسرِ پراضطراب نبود. شد همون مجیدی که تو دلش یه عالمه قر و فر و حرفای بامزه داشت.
شروع کرد به گفتن یه جوک کوتاه:
«میدونی فرق من با اینترنت چیه؟
اونه که قطع میشه همه میفهمن، من که قاطی میکنم، هیچکی نمیفهمه!»
دختره لب گزید و گفت: «تو خطرناکی مجید… خطرناکِ جذاب!»
آموزش قر و فری این داستان:
- استرس طبیعیه، قایمش نکن – مدیریتش کن.
با یه لبخند و یه شوخی کوچیک، نهتنها استرستو میریزی، بلکه طرف مقابل هم راحت میشه.
استرس داشتن یعنی انسان بودنت، جذاب بودن یعنی بلد باشی باهاش قشنگ رفتار کنی. - سر صحبت رو با چیزای ساده و بانمک باز کن.
لازم نیست نطق علمی کنی، فقط کافیه یه چیز بگی که واقعی باشه و یه کوچولو خندهدار.
مثل: «تو هم اگه قهوهتو تلخ میخوری یعنی سلیقت در عشقم خاصه!» - یه ضربالمثل همیشه تو جیبت داشته باش.
مثل این:
«دل دادن آسونه، دل موندن هنره!»
یا
«آدم جذاب مثه قهوهست، باید با مزهش کنار بیای نه فقط با ظاهر فنجونش!»
و اینم یادمون نره:
نیرو گرفته از مجید و OpenAI
(وقتی قهوه دلتو نمیلرزونه، شوخطبعی میتونه بلرزونه!)